آموزش زبان انگلیسی و کامپیوتر

وقتی چترت خداست بگذار ابر سرنوشت هر چقدر میخواهد ببارد ...

آموزش زبان انگلیسی و کامپیوتر

وقتی چترت خداست بگذار ابر سرنوشت هر چقدر میخواهد ببارد ...

فرمول عشق!

به نظر شما مفهوم این فرمول چیست؟ 

.

.

.

.

.
.

.

.

.

.


شاید فرمول عشق همین باشد!

نرم افزاریادگیری لغات انگلیسی گاج برای موبایل# مخصوص کنکوری ها#

نرم افزار واژگان موسسه گاج حاوی کلیه ی لغات درس زبان انگلیسی دوره متوسطه و پیش دانشگاهی است به همراه معانی کلمات به صورت تفکیک شده.

با استفاده از این برنامه میتوانید درس زبان انگلیسی خود را تقویت کرده و هرجا که بیکار شدید میتوانید به مرور این درس با موبایل خود بپردازید.

هرچند این نرم افزار هدف مشخصی دارد  ولی بیش از حد ساده است و هیچ امکان قابل توجهی از قبیل اضافه کردن لغات وجستجو بین لغات و... ندارد. میتوانستد خیلی آسان گرامر ها را نیز به نرم افزار اضافه کنند.

 این نرم افزار برای دانش آموزان و داوطلبان کنکور بسیار مفید فایده میباشد.

نرم افزار جاوا بوده و بر روی اکثر موبایل ها اجرا میشود.

 

www.ariamobile.net | Dowload center of Mobile

 دانلود واژگان موبایل

 حجم فایل : ۳۶۶ کیلوبایت

   پسورد فایل ها : www.ariamobile.net

سلام و رحمت حق بر محمد(ص)

گر فکر رهایی ز غم و راه نجاتی

در این شب پر فیض تو خواهی ثمراتی

باید که به کوری دو چشمان حسودان

بر احمد و آلش بفرستی صلواتی

عید مبعث مبارک باد ...

 

رسول خدا - صلى الله علیه و آله - فرمود: "حیثما کنتم فصلوا على فان صلاتکم تبلغنى هرجا که باشید برمن درود فرستید؛ زیرا درود شما به من مى رسد.   

http://www.salavaty.com/Images/FckEditor/image/salavat_gh_11(1).jpg   

11 دلیل برای لبخند زدن

11 دلیل برای لبخند زدن
 لبخند زدن باعث می شود احساس خوبی پیدا کنیم که انعطاف پذیری در توجه را بالا برده و توانایی ما برای فکر کردن کلی نگر را تقویت می کند.
آدمها همیشه لبخند می زنند، مخصوصاً وقتی در جمع هستند اما لبخند فقط نشان دهنده شاد بودن آنها نیست. ما از لبخند برای اهداف خاص اجتماعی استفاده می کنیم زیرا لبخند می تواند پیام های مختلفی را به دیگران برساند.
در زیر به ۱۱ روشی که می توان از لبخند برای فرستادن پیام درمورد قابل اعتماد بودن، جذابیت، اجتماعی بودن و ویژگی های بسیار دیگر درمورد خودمان استفاده کرد، اشاره می کنیم. 

1 -
 تشویق دیگران برای اعتماد به شما
در دنیایی که همه فقط به فکر خودشان هستند، واقعاً به چه کسی می توان اعتماد کرد؟ یک نشانه از قابل اعتماد بودن ما، لبخند است. لبخندهای واقعی پیام می فرستد که دیگران می توانند به ما اعتماد کرده و با ما همکاری کنند. کسانی که لبخند می زنند معمولاً سخاوت و برونگرایی بیشتری دارند.

2 -  لبخند برای طول عمر
افرادی که زیاد لبخند می زنند معمولاً بیشتر عمر می کنند. در یک تحقیق که بر روی تصاویر بازیکنان بیسبال در سال ۱۹۵۲ انجام گرفت مشخص شد که آنها که لبخند زده بودند تا ۷ سال بیشتر از همسانان خود عمر کرده اند.
ادامه مطلب ...

زندگی یک نعمت است

امروز هرگاه خواستید کلمه ای ناخوشایند به زبان آورید، به کسانی فکر کنید که قادر به تکلم نیستند.

قبل از اینکه بخواهید از مزه غذایتان شکایت کنید، به کسی فکر کنید که اصلاً چیزی برای خوردن ندارد.

قبل از اینکه از همسرتان شکایت کنید، به کسی فکر کنید که برای داشتن یک همدم به درگاه خدا زاری می کند.

امروز پیش از آنکه از زندگیتان شکایت کنید، به کسی فکر کنید که خیلی زود هنگام به بهشت رفته است.

قبل از آنکه از فرزندانتان شکایت کنید، به کسی فکر کنید که آرزوی بچه دار شدن دارد اما عقیم است.

قبل از آنکه شکایت کنید که چرا کسی خانه تان را تمیز نکرده یا جارو نزده، به آدمهایی فکر کنید که مجبورند شب را در خیابانها بخوابند.

پیش از نالیدن از مسافتی که مجبورید رانندگی کنید، به کسی فکر کنید که مجبور است همان مسیر را پیاده طی کند.

و پیش از آنکه از شغلتان خسته شوید و از آن شکایت کنید، به افراد بیکار و ناتوان و کسانی که در آرزوی داشتن شغل شما هستند فکر کنید.

اما قبل از اینکه به فکرِ گرفتن انگشت اتهام به سوی کسی یا محکوم کردن او بیفتید، بیاد بیاورید که هیچ کدام از ما بی گناه نیستیم و همه به یک خالق جواب پس می دهیم.

و زمانی که افکار ناامید کننده در حال درهم کوبیدن شماست، لبخندی بزنید و خدا را بخاطر زنده بودنتان شکر کنید. 

http://www.niazerooz.com/Im/P/90/0114/Safe6343742867441.jpg
 

زندگی یک نعمت است، از آن لذت ببرید، آنرا جشن بگیرید و  با امید ادامه دهید... 

من و مهربان خدایم.....

 ممنون از دکتر جون خوبمون بابت این داستان بسیار زیبا 

-------------------------------------------------------

من یک عمر به خدا دروغ گفتم و خدا هیچ گاه به خاطر دروغ هایم مرا تنبیه نکرد . می توانست ، اما رسوایم نساخت و مرا مورد قضاوت قرار نداد . هر آن چه گفتم باور کرد و هر بهانه ای آوردم پذیرفت . هر چه خواستم عطا کرد و هرگاه خواندمش حاضر شد .
اما من ! هرگز حرف خدا را باور نکردم ، وعده هایش را شنیدم اما نپذیرفتم . چشم هایم را بستم تا خدا را نبینم و گوش هایم را نیز ، تا صدای خدا را نشنوم . من از خدا گریختم بی خبر از آن که خدا با من و در من بود .
می خواستم کاخ آرزو هایم را آن طور که دلم می خواهد بسازم نه آن گونه که خدا می خواهد . به همین دلیل اغلب ساخته هایم ویران شد و زیر خروار ها آوار بلا و مصیبت ماندم . من زیر ویرانه های زندگی دست و پا زدم و از همه کس کمک خواستم . اما هیچ کس فریادم را نشنید و هیچ کس یاریم نکرد . دانستم که نابودی ام حتمی است . با شرمندگی فریاد زدم خدایا اگر مرا نجات دهی ، اگر ویرانه های زندگی ام را آباد کنی با تو پیمان می بندم هر چه بگویی همان را انجام دهم . خدایا ! نجاتم بده که تمام استخوان هایم زیر آوار بلا شکست . در آن زمان خدا تنها کسی بود که حرف هایم را باور کرد و مرا پذیرفت . نمی دانم چگونه اما در کمترین مدت خدا نجاتم داد . از زیر آوار زندگی بیرون آمدم و دوباره احساس آرامش کردم . گفتم : خدای عزیز بگو چه کنم تا محبت تو را جبران نمایم .
خدا گفت : هیچ ، فقط عشقم را بپذیر و مرا باور کن و بدان در همه حال در کنار تو هستم . 

گفتم : خدایا عشقت را پذیرفتم و از این لحظه عاشقت هستم . سپس بی آنکه نظر خدا را بپرسم به ساختن  

ادامه مطلب ...

آموخته ام ...

آموخته ام ... که همیشه و در همه حال فقط و فقط به خدا توکل کنم

آموخته ام ... که تنها کسی که مرا در زندگی شاد می کند کسی است که به من می گوید: تو مرا شاد کردی.   


آموخته ام ... که هرگز نباید به هدیه ای از طرف کودکی، نه گفت .


آموخته ام ... که همیشه برای کسی که به هیچ عنوان قادر به کمک کردنش نیستم دعا کنم. 


آموخته ام ... که گاهی تمام چیزهایی که یک نفر می خواهد، فقط دستی است برای گرفتن دست او، و قلبی است برای فهمیدن وی. 


آموخته ام ... که وقتی با کسی روبرو می شویم انتظار لبخندی جدی از سوی ما را دارد . 


آموخته ام ... که زندگی دشوار است، اما من از او سخت ترم. 


آموخته ام ... بیش از آنکه دوستم بدارند دوست بدارم.  


آموخته ام ... که هیچ روزی از امروز با ارزش تر نیست. 


وآموخته ام که تازنده ام بیاموزم .

 

دیروز بابت ی موضوعی خیلی دلم شکست کاری از دست من برنمیومد براش فقط براش دعا کردم امیدوارم خدا بهترین ها رو نصیبش کنه ; انشاالله بد من رو از خدا نخواد 

 

 ای خدااااااااااااااااااااااخودت کمکش کن. 


http://aloneboy.com/wp-content/uploads/Ey-Khoda-AloneBoy.com-kart-postal.jpg

آموخته ام ... که همیشه امیدوارم باشم و برای اهدافم تا می توانم تلاش کنم

دل‌مرده‌ایم بدون تو ای گل نرگس باز آی

شاید انروز که سهراب نوشت: 

تا شقایق هست زندگی باید کرد
خبری از دل پر درد گل یاس نداشت
باید اینجور نوشت 

هر گلی هم باشد چه شقایق چه گل پیچک و یاس
تا نیاید گل نرگس زندگی دشوار است...  

آه ازین چشم های بی لیاقت
تو باشی و ما تو را نبینیم!؟
آه ازین دل بی لیاقت
تو غریب باشی و ما را غم نباشد!؟
آه ازین همه بی غیرتی
تو « هل من ناصر » بگویی و ما این همه کر!؟ 

 چند جمعه مانده تا لایق شدنمان ارباب؟ برای بیداریمان دعا می خوانی دلشکسته ی من؟ 


http://fc01.deviantart.net/fs21/f/2007/259/e/5/ya_mahdi_adrekni_by_galagoola.jpg 

او خواهد امد 

 برای ظهور هرچه سریعتر مولایمان صلوات

تصاویر زیباسازی وبلاگ ، عروسک یاهو ، متحرک             www.bahar-20.comاللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهمتصاویر زیباسازی وبلاگ ، عروسک یاهو ، متحرک             www.bahar-20.com

 

درس هایی از تردمیل!!!

با سلام خدمت دوستان عزیز  

 

امروز چون زیاد رو فرم نبودم ساعت 7 صبح که ساعتم صداش  درومد پاشو برو باشگاه سریعا زنگشو خاموش کردم و گرفتم خوابیدم وقتی پا شدم با برخورد شدید مامانم رو به رو شدم که میگفت انگار دنیا به آخر رسیده... چیزی نشده که... حتما خدا خواسته که نتیجه ارشدت این طوری شه شاید امسال قسمتت نباشه قبول شی... شایدم قبول شدی پیش خدا هیچی نیست و از این حرفا آخرشم گفت :  

حالا که نرفتی ورزش باید حتما با تردمیل کار کنی...   

با حرفای مامانم کمی حالم سرجاش اومد و بالاخره رفتم سراغ دستگاه تردمیل... 

وقتی در حال دویدن بودم فکرای خیلی جالبی به سراغم اومد!!! آره انگار تردمیل باهام حرف میزد و درس زندگی بهم میداد !   

http://lifemag.ir/wp-content/uploads/2012/02/2672.jpg

 

کلاس درس تردمیل!  

درس اول: به راحتی تونستم سه کیلومتر بدوم بدون اینکه زیاد خسته بشم! درصورتی که بدون تردمیل شاید نتونم یک کیلومتر مدام بدوم; اینجا بود که  آموختم انسان ها  توی  زندگی نیاز به یک محرک دارند این طوری سریعتر میتونن پیشرفت کنن! 

 

درس دوم: هر چی زمان بیشتر میگذشت خسته تر می شدم و  سرعت تردمیل رو کمتر میکرم 8.. 7.. 6  ولی بعد از مدتی رفع خستگی دوباره سرعتم رو بیشتر میکردم و از دویدنم لذت میبردم! اینجا بود که آموختم انسان گاهی تو زندگی باید  دست نگه داره و از سرعتش کم کنه و دوباره با توان بیشتر شروع به تلاش کردن و رسیدن به خواسته هاش کنه این طوری تحقق اهداف راحت تر و امکان پذیر تر میشه! 

 

درس سوم: وقتی در حین دویدن به تردمیل شیب دادم دیدم توانم رفته رفته داره کم میشه و باید تلاشم و انرژی که صرف میکنم واسه دویدن رو بیشتر کنم ... آره اینجا بود که درس گرفتم زندگی فراز و نشیب هایی داره و همیشه یک سطح صاف و هموار پیش روی انسان نیست و با سختی کشیدن که انسان ساخت میشه

 

بعد نیم ساعت کار روی تردمیل خیلی حالم جا اومد  بعلاوه درس های خیلی خوبی هم  ازش یاد گرفتم که با خودم گفتم بد نیست برای دوستام تو وبلاگم بذارم  

امیدوارم که کلاس درس خوبی بوده باشه!!!   

 

    

 

   

 لحظه های زندگی... 

تو زندگی لحظه هایی هست که احساس می کنی دلت واسه یکی تنگ شدهاونقدر که دلت می خواد اونارو از رویاهات بگیری و واقعا بغلشون کنی.

وقتی که در شادی بسته میشه، یه در دیگه باز میشه ولی اغلب اوقات مااینقدر به در بسته نگاه می کنیم که اون دری رو نمی بینیم که واسمون باز شده!

دنبال ظواهر نرو، اونا می تونند گولت بزنند دنبال ثروت نرو،
چون براحتی از کفت میره دنبال کسی برو که خنده رو رو لبت میشونه.
چون فقط یه لبخند میتونه کاری کنه که یک شب تاریک روشن به نظر برسه.

اونی رو پیدا کن که باعث میشه قلبت لبخند بزنه خوابی رو ببین که آرزوشو داری
اونجایی برو که دلت می خواد بری اونی باش که دلت می خواد باشی

چون تو فقط یه بار زندگی می کنی و فقط یه فرصت واسه انجام تمام کارهایی که دلت می خواد انجام بدی داری.

بذار اونقدر شادی داشته باشی که زندگیتو شیرین کنه  

اونقدر تجربه که قویت کنه      

اونقدر غم که انسان نگهت داره 

و اونقدر امید که شادت کنه. 

شادترین مردم لزوما بهترین چیزا رو ندارن اونا فقط از چیزایی که سر راهشون میاد بهترین استفاده رو می کنن.

روشنترین آینده ها همیشه بر پایه یه گذشته فراموش شده بنا میشه .تو نمیتونی تو زندگی پیشرفت کنی مگه اینکه اجازه بدی خطاها و رنجهای روحی گذشتت از ذهنت بره
 

وقتی به دنیا اومدی، گریه می کردی
و هر کسی که اطرافت بود می خندید
یه جوری زندگی کن که آخرش
تو کسی باشی که میخندی   

و هر کسی که اطرافته گریه کنه... 

    

آیا کلبه شما در حال سوختن است ؟!

تنها بازمانده یک کشتی شکسته توسط جریان آب به یک جزیره دورافتاده برده شد، با بیقراری به درگاه خداوند دعا می‌کرد تا او را نجات بخشد، ساعتها به اقیانوس چشم می‌دوخت، تا شاید نشانی از کمک بیابد اما هیچ چیز به چشم نمی‌آمد.
سرآخر ناامید شد و تصمیم گرفت که کلبه ای کوچک خارج از کلک بسازد تا از خود و وسایل اندکش را بهتر محافظت نماید، روزی پس از آنکه از جستجوی غذا بازگشت، خانه کوچکش را در آتش یافت، دود به آسمان رفته بود،اندوهگین فریاد زد: خدایا چگونه توانستی با من چنین کنی؟
صبح روز بعد او با صدای یک کشتی که به جزیره نزدیک می‌شد از خواب برخاست، آن می‌آمد تا او را نجات دهد.
مرد از نجات دهندگانش پرسید: چطور متوجه شدید که من اینجا هستم؟ 
آنها در جواب گفتند:ما علامت دودی را که فرستادی، دیدیم 
آسان می‌توان دلسرد شد هنگامی که بنظر می‌رسد کارها به خوبی پیش نمی‌روند، اما نباید امیدمان را از دست دهیم زیرا خدا در کار زندگی ماست، حتی در میان درد و رنج.
دفعه آینده که کلبه شما در حال سوختن است به یاد آورید که آن شاید علامتی باشد برای فراخواندن رحمت خداوند.
برای تمام چیزهای منفی که ما بخود می‌گوییم، خداوند پاسخ مثبتی دارد،
تو گفتی «آن غیر ممکن است»، خداوند پاسخ داد «همه چیز ممکن است»،

ادامه مطلب ...

هراتفاقی که می افتد به سود ماست!

سالهای بسیار دور پادشاهی زندگی میکرد که وزیری داشت.
وزیر همواره میگفت: هر اتفاقی که رخ میدهد به صلاح ماست.
روزی پادشاه برای پوست کندن میوه کارد تیزی طلب کرد اما در حین بریدن میوه انگشتش را برید،وزیر که در آنجا بود گفت: نگران نباشید تمام چیزهایی که رخ میدهد در جهت خیر و صلاح شماست !
پادشاه از این سخن وزیر برآشفت و از رفتار او در برابر این اتفاق آزرده خاطر شد و دستور زندانی کردن وزیر را داد
چند روز بعد پادشاه با ملازمانش برای شکار به نزدیکی جنگلی رفتند. پادشاه در حالی که مشغول اسب سواری بود راه را گم کرد و وارد جنگل انبوهی شد و از ملازمان خود دور افتاد،در حالی که پادشاه به دنبال راه بازگشت بود به محل سکونت قبیلهای رسیدکه مردم آن در حال تدارک مراسم قربانی برای خدایانشان بودند،
 زمانی که مردم پادشاه خوش سیما را دیدند خوشحال شدند زیرا تصور کردند وی بهترین قربانی برای تقدیم به خدای آنهاست!!!
آنها پادشاه را در برابر تندیس الهه خود بستند تا وی را بکشند،
 اما ناگهان یکی از مردان قبیله فریاد کشید : چگونه میتوانید این مرد را برای قربانی کردن انتخاب کنید در حالی که وی بدنی ناقص دارد، به انگشت او نگاه کنید !!!
 به همین دلیل وی را قربانی نکردند و آزاد شد.
 پادشاه که به قصر رسید وزیر را فراخواند و گفت:اکنون فهمیدم منظور تو از اینکه میگفتی هر چه رخ میدهد به صلاح شماست چه  بوده زیرا بریده شدن انگشتم موجب شد زندگیام نجات یابد اما در مورد تو چی؟ تو به زندان افتادی این امر چه خیر و صلاحی برای تو داشت؟!!
 وزیر پاسخ داد: پادشاه عزیز مگر نمیبینید،اگر من به زندان نمیافتادم مانند همیشه در جنگل به همراه شما بودم در آنجا زمانی که شما را قربانی نکردند مردم قبیله مرا برای قربانی کردن انتخاب میکردند،
 بنابراین میبینید که حبس شدن نیز برای من مفید بود!!! 
ایمان قوی داشته باشید و بدانید هر چه رخ میدهد خواست خداوند است
تصمیمات خداوند از قدرت درک ما خارج است اما همیشه به سود ما می باشد.

حرف دل....

با دیدگانی تار... می نویسم... برای تو و برای دل!

دل !.... این دل تنگ و تنها... امروز تنهاتر از هر زمان دیگری هستم.....

تو هستی!.... در تار و پود لحظاتم.... اما...

اما..... سهم من از این دنیای رنگی همیشه تنهایی بوده....

چشمانم را از من مگیر... بگذار تا جان دارم برای تو بنویسم... برای تو و از تو !.... تویی که مهربانترینی...

خدایا !.......... دریاب حال مرا که.... از وصف حالم عاجزم.... و خسته....

دریاب مرا ! این بنده ی سراسر بغض و حسرت را....

صبر !.... صبر را به من هدیه کن!

خدایا !...بگذار دست یابم به هر آنچه که دلم با او آرام میگیرد... و مگذار! تو را قسم به خداییت مگذار گناه کنم....

خدایا! مواظبم باش! مواظب این روح بی قرار و تنهایم باش!

خدای مهربانم ای بی کران نازنین!... عاشقم بر تو و هر آنچه که به من هدیه می کنی!

بهترین ها را به قلب بی قرار و تنهایم هدیه کن... ای قدرتمند بی نهایت کریم.

دوستت دارم ای مهربان... تو را سپاس برای همه ی رحمت هایت...

با من بمان.... خدا.... با من که تنها تو نگهدار منی! به تو و محبت و مهر و هدایتت نیازی مبرم و عمیق دارم.

 

 


مرداب به رود گفت : چه کردی که چنین زلالی؟!!   

پاسخ  شنید : گذشتم...!   

 

---->از طرف دکترجون خودمون

مهربونی...

یکی بود یکی نبود یک مرد بود که تنها بود. 

 یک زن بود که او هم تنها بود .  

زن به آب رودخانه نگاه می کرد و غمگین بود .  

مرد به آسمان نگاه می کرد و غمگین بود.  

خدا غم آنها را می دید و غمگین بود . 

 خدا گفت : شما را دوست دارم پس همدیگر را دوست بدارید و با هم مهربان باشید .  

مرد سرش را پایین آورد؛ مرد به آب رودخانه نگاه کرد و در آب زن را دید . 

 زن به آب رودخانه نگاه می کرد، مرد را دید .  

خدا به آنها مهربانی بخشید و آنها خوشحال شدند . خدا خوشحال شد و از آسمان باران بارید .  

مرد دستهایش را بالای سر زن گرفت تا زیر باران خیس نشود . زن خندید .  

خدا به مرد گفت : به دستهای تو قدرت می دهم تا خانه ای بسازی و هر دو در آن آسوده زندگی کنید .  

مرد زیر باران خیس شده بود . زن دستهایش را بالای سر مرد گرفت . مرد خندید . 

 خدا به زن گفت : به دستهای تو همه ی زیبایی ها را می بخشم تا خانه ای را که او می سازد، زیبا کنی .  

مرد خانه ای ساخت و زن خانه را گرم و زیبا کرد . آنها خوشحال بودند . خدا خوشحال بود .  

یک روز زن ، پرنده ای را دید که به جوجه هایش غذا می داد . دستهایش را به سوی آسمان بلند کرد تا پرنده میان دستهایش بنشیند . اما پرنده نیامد . پرواز کرد و رفت و دستهای زن رو به آسمان ماند . 

 مرد او را دید . کنارش نشست و دستهایش را به سوی آسمان بلند کرد . خدا دستهای آنها را دید که از مهربانی لبریز بودند . فرشته ها در گوش هم پچ پچی کردند و خندیدند .  

خدا خندید و زمین سبز شد . خدا گفت : از بهشت شاخه ای گل به شما خواهم داد . فرشته ها شاخه ای گل به دست مرد دادند . مرد گل را به زن داد و زن آن را در خاک کاشت .  خاک خوش بو شد.  

پس از آن کودکی متولد شد که گریه می کرد . زن اشک های کودک را می دید و غمگین بود . فرشتها به او آموختند که چگونه طفل را دی آغوش بگیرد و از شیره جانش به بنوشاند . مرد زن را دید که می خندد . کودکش را دید که شیر می نوشد . بر زمین نشست و پیشانی بر خاک گذاشت . 

خدا شوق مرد را دید و خندید . وقتی خدا خندید، پرنده بازگشت و بر شانه ی مرد نشست .  

خدا گفت : با کودک خود مهربان باشید ، تا مهربانی را بیاموزد . راست بگویید ، تا راستگو باشد . گل و آسمان و رود را به او نشان دهید ، تا همیشه به یاد من باشد .  

روزهای آفتابی و بارانی از پی هم گذشت . زمین پر شد از گل های رنگارنگ و لابلای گل ها پر شد از بچه هایی که شاد دنبال هم می دویدند و بازی می کردند .  

خدا همه چیز و همه جا را می دید . خدا دید که زیر باران مردی دستهایش را بالای سر زنی گرفته است ، که خیس نشود . زنی را دید که در گوشه ای از خاک با هزاران امید شاخه ی گلی را می کارد . خدا دستهای بسیاری را دید که به سوی آسمان بلند شده اند و نگاه هایی که در آب رودخانه به دنبال مهربانی می گردند و پرنده هایی که ... 

 خدا خوشحال بود چون دیگر غیر از او هیچ کس تنها نبود .  

 

ممنون از لطفت ,خیلی خیلی قشنگ بود دوست عزیزم Dr.e.sh 

 

از خدا پرسیدم وقتی سرنوشت منو ، تو نوشتی واسه چی دیگه آرزو کنم؟

گفت: شاید نوشته باشم هر چی آرزو کنی !

به نظر من  آرزو همون دعاست توی دعاهاتون ما رو فراموش نکنید...

جادوی نماز...

 ماجرای امید بخش ترین آیه قرآن از طرف دوست عزیزم Dr.e.sh: 

در داستان جالبى از امیر المومنین حضرت على(علیه السلام ) به این مضمون نقل شده است که روزى رو به سوى مردم کرد و فرمود: به نظر شما امید بخش ترین آیه قرآن کدام آیه است ؟ 

 بعضى گفتند آیه "ان الله لا یغفر ان یشرک به و یغفر ما دون ذلک لمن یشاء"(خداوند هرگز شرک را نمى بخشد و پائین تر از آن را براى هر کس که بخواهد مى بخشد) سوره نساء آیه 48
امام فرمود: خوب است ، ولى آنچه من میخواهم نیست.  

بعضى دیگر گفتند آیه "قل یا عبادى الذین اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله ان الله یغفر الذنوب جمیعا انه هو الغفورالرحیم" 

 (اى بندگان من که دراثر گناه، بر خویشتن زیاده روی کرده اید، ازرحمت خدا مایوس نشوید در حقیقت ‏خدا همه گناهان را مى‏آمرزد که او خود آمرزنده مهربان است) سوره زمرآیه53 ,امام فرمود خوبست اما آنچه مى خواهم نیست !  

 بعضى گفتند آیه "و من یعمل سوء او یظلم نفسه ثم یستغفرالله یجد الله غفورا رحیما"  

(هر کس عمل زشتى انجام دهد یا بر خویشتن ستم کند و سپس از خدا آمرزش بخواهد خدا را غفور و رحیم خواهد یافت) سوره نساء آیه 110 ,امام فرمود خوبست ولى آنچه را مى خواهم نیست .

 بعضى دیگر گفتند آیه "و الذین اذا فعلوا فاحشة او ظلموا نفسهم ذکروا الله فاستغفروا لذنوبهم و من یغفر الذنوب الا الله 

" (پرهیزکاران کسانى هستند که هنگامى که کار زشتى انجام مى دهند یا به خود ستم مى کنند به یاد خدا مى افتند، از گناهان خویش آمرزش مى طلبند و چه کسى است جز خدا که گناهان را بیامرزد)سوره آل عمران آیه135 ; باز امام فرمود خوبست ولى آنچه مى خواهم نیست .  

 

در این هنگام مردم از هر طرف به سوى امام متوجه شدند و همهمه کردند فرمود: چه خبر است اى مسلمانان ؟ عرض کردند: به خدا سوگند ما آیه دیگرى در این زمینه سراغ نداریم . 

 امام فرمود: از حبیب خودم رسول خدا شنیدم که فرمود : 

امید بخش ترین آیه قرآن این آیه است :

"واقم الصلوة طرفى النهار و زلفا من اللیل ان الحسنات یذهبن السیئات ذلک ذکرى للذاکرین 

"( نماز را در دو طرف روز و اوائل شب برپا دار، چرا که حسنات ، سیئات (و آثار آنها را) بـر طـرف مـى سـازنـد، ایـن تـذکـرى اسـت بـراى آنـهـا کـه اهل تذکرند. )سوره هود آیه   114  

و فرمود: اى على! آن خدایى که مرا به حق مبعوث کرده و بشیر و نذیرم قرار داده یکى از شما که برمى‏خیزد براى وضو گرفتن، گناهانش از جوارحش مى‏ریزد، و وقتى به روى خود و به قلب خود متوجه خدا مى‏شود از نمازش کنار نمى‏رود مگر آنکه از گناهانش چیزى نمى‏ماند، و مانند روزى که متولد شده پاک مى‏شود، و اگر بین هر دو نماز گناهى بکند نماز بعدى پاکش می‏کند، آن گاه نمازهاى پنجگانه را شمرد;  

بعد فرمود: یا على جز این نیست که نمازهاى پنجگانه براى امت من حکم نهر جارى را دارد که در خانه آنها واقع باشد، حال چگونه است وضع کسى که بدنش آلودگى داشته باشد، و خود را روزى پنج نوبت در آن آب بشوید؟ نمازهاى پنجگانه هم به خدا سوگند براى امت من همین حکم را دارد.