آموزش زبان انگلیسی و کامپیوتر

وقتی چترت خداست بگذار ابر سرنوشت هر چقدر میخواهد ببارد ...

آموزش زبان انگلیسی و کامپیوتر

وقتی چترت خداست بگذار ابر سرنوشت هر چقدر میخواهد ببارد ...

من و مهربان خدایم.....

 ممنون از دکتر جون خوبمون بابت این داستان بسیار زیبا 

-------------------------------------------------------

من یک عمر به خدا دروغ گفتم و خدا هیچ گاه به خاطر دروغ هایم مرا تنبیه نکرد . می توانست ، اما رسوایم نساخت و مرا مورد قضاوت قرار نداد . هر آن چه گفتم باور کرد و هر بهانه ای آوردم پذیرفت . هر چه خواستم عطا کرد و هرگاه خواندمش حاضر شد .
اما من ! هرگز حرف خدا را باور نکردم ، وعده هایش را شنیدم اما نپذیرفتم . چشم هایم را بستم تا خدا را نبینم و گوش هایم را نیز ، تا صدای خدا را نشنوم . من از خدا گریختم بی خبر از آن که خدا با من و در من بود .
می خواستم کاخ آرزو هایم را آن طور که دلم می خواهد بسازم نه آن گونه که خدا می خواهد . به همین دلیل اغلب ساخته هایم ویران شد و زیر خروار ها آوار بلا و مصیبت ماندم . من زیر ویرانه های زندگی دست و پا زدم و از همه کس کمک خواستم . اما هیچ کس فریادم را نشنید و هیچ کس یاریم نکرد . دانستم که نابودی ام حتمی است . با شرمندگی فریاد زدم خدایا اگر مرا نجات دهی ، اگر ویرانه های زندگی ام را آباد کنی با تو پیمان می بندم هر چه بگویی همان را انجام دهم . خدایا ! نجاتم بده که تمام استخوان هایم زیر آوار بلا شکست . در آن زمان خدا تنها کسی بود که حرف هایم را باور کرد و مرا پذیرفت . نمی دانم چگونه اما در کمترین مدت خدا نجاتم داد . از زیر آوار زندگی بیرون آمدم و دوباره احساس آرامش کردم . گفتم : خدای عزیز بگو چه کنم تا محبت تو را جبران نمایم .
خدا گفت : هیچ ، فقط عشقم را بپذیر و مرا باور کن و بدان در همه حال در کنار تو هستم . 

گفتم : خدایا عشقت را پذیرفتم و از این لحظه عاشقت هستم . سپس بی آنکه نظر خدا را بپرسم به ساختن  

کاخ رویایی زندگی ام ادامه دادم . اوایل کار هر آنچه را لازم داشتم از خدا درخواست می کردم و خدا فوری برایم مهیا می کرد . از درون خوشحال نبودم . نمی شد هم عاشق خدا شوم و هم به او بی توجه باشم . از طرفی نمی خواستم در ساختن کاخ آرزو های زندگی ام از خدا نظر بخواهم زیرا سلیقه خدا را نمی پسندیدم . با خود گفتم اگر من پشت به خدا کار کنم و از او چیزی درخواست نکنم بالاخره او هم مرا ترک می کند و من از زحمت عشق و عاشقی به خدا راحت می شوم . پشتم را به خدا کردم و به کارم ادامه دادم تا این که وجودش را کاملاً فراموش کردم . در حین کار اگر چیزی لازم داشتم از رهگذرانی که از کنارم رد می شدند درخواست کمک می کردم . عده ای که خدا را می دیدند با تعجب به من و به خدا که پشت سرم آماده کمک ایستاده بود نگاه می کردند و سری به نشانه تاسف تکان داده و می گذشتند . اما عده ای دیگر که جز سنگ های طلایی قصرم چیزی نمی دیدند به کمکم آمدند تا آنها نیز بهره ای ببرند . در پایان کار همان ها که به کمکم آمده بودند از پشت خنجری زهرآلود بر قلب زندگی ام فرو کردند . همه اندوخته هایم را یک شبه به غارت بردند و من ناتوان و زخمی بر زمین افتادم و فرار آنها را تماشا کردم . آنها به سرعت از من گریختند همان طور که من از خدا گریختم . هر چه فریاد زدم صدایم را نشنیدند همان طور که من صدای خدا را نشنیدم . من که از همه جا ناامید شده بودم باز خدا را صدا زدم . قبل از آنکه بخوانمش کنار من حاضر بود . گفتم : خدایا ! دیدی چگونه مرا غارت کردند و گریختند . انتقام مرا از آنها بگیر و کمکم کن که برخیزم .
خدا گفت : تو خود آنها را به زندگی ات فرا خواندی . از کسانی کمک خواستی که محتاج تر از هر کسی به کمک بودند .گفتم : مرا ببخش . من تو را فراموش کردم و به غیر تو روی آوردم و سزاوار این تنبیه هستم . اینک با تو پیمان می بندم که اگر دستم را بگیری و بلندم کنی هر چه گویی همان کنم . دیگر تو را فراموش نخواهم کرد . خدا تنها کسی بود که حرف ها و سوگند هایم را باور کرد . نمی دانم چگونه اما متوجه شدم که دوباره می توانم روی پای خود بایستم و به زودی خدای مهربان نشانم داد که چگونه آن دشمنان گریخته مرا ، تنبیه کرد .
گفتم : خدا جان بگو چگونه محبت تو را جبران کنم .

خدا گفت : هیچ ، فقط عشقم را بپذیر و مرا باور کن و بدان بی آنکه مرا بخوانی همیشه در کنار تو هستم . گفتم : چرا اصرار داری تو را باور کنم و عشقت را بپذیرم .  


گفت : اگر مرا باور کنی خودت را باور می کنی و اگر عشقم را بپذیری وجودت آکنده از عشق می شود . آن وقت به آن لذت عظیمی که در جست و جوی آنی می رسی و دیگر نیازی نیست خود را برای ساختن کاخ رویایی به زحمت بیندازی . چیزی نیست که تو نیازمند آن باشی زیرا تو و من یکی می شویم . بدان که من عشق مطلق ، آرامش مطلق و نور مطلق هستم و از هر چیزی بی نیازم . اگر عشقم را بپذیری می شوی نور ، آرامش و بی نیاز از هر چیز...

نظرات 5 + ارسال نظر
مریم یکشنبه 14 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 03:31 ب.ظ

عالی بود عالی
دست خودت و خانم دکتر هم درد نکنه....
راستی ب خانم دکتر بگو براش دعا میکنیم حتما ب چیزی ک میخواد و براش زحمت کشیده برسه همین امسال...

سلام عزیزم
نظر لطفته
ایشالا که دکترمون کنکورو با موفقیت بگذرونه
حتما خانم دکتر میاد خودش کامنتتونو میبینه...
ما رو تو دعا های خیرت فراموش نکن گلم

مریم یکشنبه 14 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 04:04 ب.ظ

راستی از کی شروع میکنی؟
تو گروه مانشت ک از خرداد شروع شده هرکی میاد میگه هرروز چی خونده و چند ساعت...ما هم ایشالا وقتی شروع کردیم برنامه ی هفتگیمونو گزارش میدیم یعنی هرهفته میریم میگیم انقد خوندیم با روزی فلان ساعت...
اینجوری دست جمعی بهتره...ایشالا روحیه بگیریم تا آخر با انرژی بخونیم
راستی انتخاب رشته کردم فقط 7 تا انتخاب کردم بعد بهت میگم چی زدم...باورت میشه ساعت 1بامداد امروز انتخاب رشته کردم؟؟؟
چه بلایی سرم اومد خدا میدونه...انقد تند تند این 7تا رو زدم ک بعد تایید فهمیدم چی زدم

نمیدونم والا هر وقت خدا خواست...
آدرس صفحه رو دقیقا میدی من پیداش نکردم...
7 تا!!! خدای من تو چه دلی داری!
البته اگه بدونی من چی زدم روده بر میشی از خنده...

مریم یکشنبه 14 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 05:24 ب.ظ

برو به این آدرس:
http://www.manesht.ir/forum/showthread.php?tid=5220&highlight=%D8%AF%D8%B1%D8%B3+%D8%AE%D9%88%D9%86%D8%AF%D9%86+%DA%AF%D8%B1%D9%88%D9%87%DB%8C

اگه تو جستجوی سایت بنویسی "درس خوندن گروهی" بعد واست گروه ارشد92 میاد میتونی بری به این صفحه...
در ضمن به قسمت پایین صفحه هم نگاهی بنداز:
اینم یه صفحه دیگه:
http://www.manesht.ir/forum/showthread.php?tid=7212

مرسی گلم

مریم یکشنبه 14 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 05:36 ب.ظ

دیروز ک میخاستم انتخاب رشته کنم مخم از ظرفیتا سوت کشید....از دلم امسال شریف اصلا برای گرایش امنیت پذیرش نداشت کاش سال دیگه داشته باشه...امیرکبیرم واسه روزانه 5 تا میخاست و شبانه فقط 2 تا
شیطونه میگه بیام کامپیوتر گرایش هوش یا معماری بدم...
امسال حتما یکیشون رو با آی تی میدم...
دقیق نمیدونم منابعش چیه واسه هوش؟؟؟معماری رو بیشتر دوس دارم اما خیلی منبع نخونده برا این گرایش دارم...اعصابم خرابه

سلام گلم
این ظرفیتا منو کشته اگه رتبه ات ۵۰۰ هم بشه نمیتونی ۱۰۰ ٪ بگی قبول میشی یا نه!(منظورم حتی پیام نور و غیر انتفاعی هم هست نه تنها روزانه و شبانه)
راستی امروز با یکی از رتبه برتر ها درباره منابع مکالمه ای داشتم میدونی چی میگفت :میگفت اگه کتاب هایی رو که واسه ارشد خوندم تودو ردیف روی هم بچینم تا سقف میرسن!!!
اینو گفتم تا بدونی: موفقیت تصادفی نیست...
می گفت 2 ماه آخر فقط تست باید کار کرد من پارسال دو ماه آخر تازه داشتم درسو یاد میگرفتم
میگفت هوش و مهندسی نرم رو هم بخون و رشته آی تی رو شرکت کن

[ بدون نام ] دوشنبه 15 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 07:33 ب.ظ

سلام
مرسی از مریم جون....
منم برا شما دعا میکنم

سلام دکتر جون
درسته باز یادت رفته اسم شریفتو بنویسی ولی از روی دست خطت شناخته شده ای...
ممنون از دعاهای قشنگت ما رو هم فراموش نکن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد