بنام خدایی که حس کردنش فقط یه کم خلوت کردن میخواد...
و
به نام خالقی که تنهاست ولی تنهایی را برای مخلوقاتش نمی پسندد...
خدای خوبم
مهربونم
شکرت را هر چه به جای بیاورم کم است
در تمام لحظه های گذشته و حال
تمام آن ثانیه ها
که گذشتند تا ساعتی پیش را رقم زنند
میان دفتر دلم
و سکوت شبهام
حس میکنم
که چگونه هوامو داشتی و داری
ممنونم خدا جونم
پرده های جلوی چشمان ما
تنها به خواست تو می افتد
تا ببینیم و اشتباه نکنیم
مهربونم
در تمام سالهایی که
به من عمر عطا کردی
خواستم چیزهایی را که نخواستی برایم
گرچه آن زمان
درک نمیکردم دوستی عمیق تو را
اما کنون به نظاره می نشینم محبت های بی دریغت را
معبودم
تردید هایم را از من بگیر
و یقینم را دو چندان کن
تا بتوانم به رضایتت برسم
هیچ کسی لایق اشکهای ما نیست
جز اینکه از سر شوق به درگاه تو تقدیم شود
مهربانا
تبسم هایم
اشتیاق به تو رسیدنم
و تمام دوستت دارم هایم
با عطر خوش یادت
مرا به ادامه ی راه دلخوش کرده
اینک تولد دوباره ی من است
و در این از نو زیستن
باید بکوشم تا بهترین باشم
خدایا میدونم که تنهام نمیزاری
همیشه دوستت دارم و به تو توکل میکنم...