آموزش زبان انگلیسی و کامپیوتر

وقتی چترت خداست بگذار ابر سرنوشت هر چقدر میخواهد ببارد ...

آموزش زبان انگلیسی و کامپیوتر

وقتی چترت خداست بگذار ابر سرنوشت هر چقدر میخواهد ببارد ...

عاشقی شقایق...

 ممنون از دوست خوبمون Dr.e.sh بخاطر این شعر زیبا: 

شقایق گفت :با خنده نه بیمارم، نه تبدارم
اگر سرخم چنان آتش حدیث دیگری دارم
گلی بودم به صحرایی نه با این رنگ و زیبایی
نبودم آن زمان هرگز نشان عشق و شیدایی
یکی از روزهایی که زمین تبدار و سوزان بود
و صحرا در عطش می سوخت تمام غنچه ها تشنه
ومن بی تاب و خشکیده تنم در آتشی می سوخت
ز ره آمد یکی خسته به پایش خار بنشسته
و عشق از چهره اش پیدای پیدا بود ز آنچه زیر لب می گفت
شنیدم سخت شیدا بود نمی دانم چه بیماری
به جان دلبرش افتاده بود-اما-
طبیبان گفته بودندش اگر یک شاخه گل آرد
ازآن نوعی که من بودم بگیرند ریشه اش را و بسوزانند
شود مرهم
برای دلبرش آندم شفا یابد
چنانچه با خودش می گفت بسی کوه و بیابان را
بسی صحرای سوزان را به دنبال گلش بوده
و یک دم هم نیاسوده، که افتاد چشم او ناگه
به روی من

بدون لحظه ای تردید شتابان شد به سوی من
به آسانی مرا با ریشه از خاکم جدا کرد و به ره افتاد
و او می رفت و من در دست او بودم
و او هرلحظه سر را رو به بالاها
تشکر از خدا می کرد
پس از چندی
هوا چون کورۀ آتش، زمین می سوخت
و دیگر داشت در دستش تمام ریشه ام می سوخت
به لب هایی که تاول داشت گفت:اما چه باید کرد؟
در این صحرا که آبی نیست
به جانم هیچ تابی نیست
اگر گل ریشه اش سوزد که وای بر من
برای دلبرم هرگز دوایی نیست
و از این گل که جایی نیست خودش هم تشنه بود اما!
نمی فهمید حالش را چنان می رفت و
من در دست اوبودم
و حالامن تمام هست او بودم
دلم می سوخت اما راه پایان کو ؟
نه حتی آب،نسیمی در بیابان کو ؟
و دیگر داشت در دستش تمام جان من می سوخت
که ناگه
روی زانوهای خود خم شد دگر از صبر او کم شد
دلش لبریز ماتم شد کمی اندیشه کرد- آنگه -
مرا در گوشه ای از آن بیابان کاشت
نشست و سینه را با سنگ خارایی
زهم بشکافت
زهم بشکافت
اما ! آه
صدای قلب او گویی جهان را زیرو رو می کرد
زمین و آسمان را پشت و رو می کرد
و هر چیزی که هرجا بود با غم رو به رو می کرد
نمی دانم چه می گویم ؟ به جای آب، خونش را
به من می داد و بر لب های او فریاد
“بمان ای گل”
که تو تاج سرم هستی دوای دلبرم هستی
“بمان ای گل”
ومن ماندم
نشان عشق و شیدایی
و با این رنگ و زیبایی
و
نام من شقایق شد
گل همیشه عاشق شد...

نظرات 7 + ارسال نظر
محسن چهارشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:54 ق.ظ

احسنت
فوق العاده بود!
میشه بگید شاعر این شعر کیه؟

خواهش میکنم
نمیدونم این شعر رو یکی از دوستان محبت کردن فرستادن خودشون اومدن پاسختون رو میدن

*** MOJTABA *** چهارشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 10:23 ق.ظ http://mojtabamax.blogsky.com

خیلی قشنگ بود..ممنون از شما و جناب D.e.sh

نظر لطفتونه خواهش میکنم

DR.E.SH چهارشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 07:50 ب.ظ

سلام به همه لونایی که میان اینجا
و ممنون از حسن سلیقه همه واسه تایید این شعر
من این شعرو واسه طلوع جون فرستادم
شاعر مطرحی این شعر سپیدو نگفته
من میشناسمش اما چون دوس نداره همه شعراشو با این اسم م.ص معرفی میکنه

پس شاعر ناشناسه !!!

DR.E.SH چهارشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 07:54 ب.ظ

راستی واسه طرح ختم قران هم مرسی که گذاشتی
من کد 3رو برداشتم

خواهش میکنم قابل نداشت ... قبول باشه

یه بچه مومن پنج‌شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 09:10 ق.ظ http://yelooneh.mihanblog.com/

سلام
من هم هستم با چند مطلب ناب

سلام مرسی که سر زدید

یه بچه مومن پنج‌شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:10 ب.ظ http://yelooneh.mihanblog.com/

سلام
شاد شدم

سلام
همیشه شاد باشی ایشالاااااا

یه بچه مومن پنج‌شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 03:34 ب.ظ http://yelooneh.mihanblog.com/

سلام
تشکر
گفتم من هستم یعنی از من هم حمایت کنو لینکم کن

سلام
اکی با افتخار...
ولی این بچه مؤمن منتظر ظهور امامش نیست که حداقل یه حزب قرآن هدیه به حضرتش کنه؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد